Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (2426 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Bei Verschlucken kein Erbrechen herbeiführen. [Sicherheitshinweis] U اگر قورت داده شد باعث استفراغ نمی شود. [تذکر ایمنی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Schluck {m} U قورت
Brechen {n} U استفراغ
Erbrechen {n} U استفراغ
verschlingen U قورت دادن
einen Schluck Wasser trinken U یک قورت آب نوشیدن
Brechmittel {n} U دوای استفراغ
kotzen U استفراغ کردن
Übelkeit {f} U حالت استفراغ
Übelkeit und Erbrechen in der Schwangerschaft. U حالت تهوع و استفراغ در [دوره] آبستنی.
Er stürzte das Bier in vier Zügen hinunter. U او [مرد] آبجو را با چهار تا جرعه طولانی قورت داد.
verursachen U باعث شدن
Anstoß {m} U باعث
auslösen U باعث شدن
bereiten U باعث شدن
für Aufregung sorgen U باعث هیاهو شدن
etwas [Akkusativ] bewirken U باعث چیزی شدن
herbeiführen U باعث شدن [پزشکی]
Ist mir ein Vergnügen. U باعث افتخار من است.
Es ist mir ein Vergnügen. U باعث افتخار من است.
etwas [Akkusativ] anrichten U باعث چیزی شدن
etwas [Akkusativ] hervorrufen U باعث چیزی شدن
Aufsehen erregen U باعث هیاهو شدن
einleiten U باعث شدن [پزشکی]
eine Anweisung, viele Daten [parallele Datenverarbeitung] U یک دستور عمل ولی چندین داده [پردازش موازی داده ها]
Anlass zu ernsthaften Bedenken geben U باعث نگرانی سخت شدن
die Gefahr herbeiführen, dass ... U باعث خطری [ریسکی] شدن که ...
Das hat dazu geführt, dass ... U این باعث وقوع وضعی شد که ...
die Wehen herbeiführen U باعث درد زایمان شدن
Der Vorfall führte unerwartet zu einer politischen Krise. U این رویداد سریع باعث به یک بحران سیاسی شد.
jemandem ein Dorn im Auge sein <idiom> U باعث بسیار خشمگین کردن کسی شدن
Jemanden blamieren [durch schlechtes Benehmen] U باعث خجالت کسی شدن [با رفتار بد خود]
Damit wir eine Heilung oder Besserung der Krankheit herbeiführen können. U تا ما بتوانیم باعث درمان یا بهبودی بیماری بشویم.
bei Jemandem Gänsehaut verursachen U باعث بشوند که کسی از ترس موهایش سیخ شود
Das hat mit dazu geführt, dass ... U این در باعث شدن وقوع وضعی کمک کرد که ...
Langfristig verstopft fettreiche Ernährung die Arterien. U در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
eine Schwänze herbeiführen U باعث انحصار سهمی بطور خرید کلی شدن [در بورس سهام]
schwänzen U باعث انحصار سهمی بطور خرید کلی شدن [در بورس سهام]
aufschwänzen U باعث انحصار سهمی بطور خرید کلی شدن [در بورس سهام]
Dämpfe können Schläfrigkeit und Benommenheit verursachen. [Gefahrenhinweis] U بخار و دود می توانند باعث گیجی و خواب آلودگی بشوند [نکته خطر]
in ein Wespennest stechen <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
in ein Hornissennest stechen <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
Pfand {n} U گرو [پولی که برای بطری یا قوطی نوشیدنی داده می شود وپس از برگردادن بطری خالی پس داده می شود.]
Durch Training wird das Gedächtnis belastbarer. U آموزش [ورزش حافظه] باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
seinen Arsch riskieren <idiom> U کار خیلی خطرناک کردن [کاری که باعث زحمت و اذیت زیاد بشود کردن] [اصطلاح روزمره] [اصطلاح رکیک]
hervorrufen U سبب شدن [باعث شدن] [دچار شدن]
herbeiführen [durch] U سبب شدن [باعث شدن] [دچار شدن]
aufgetreten <past-p.> U رخ داده
zugestellt [ausgeliefert] <adj.> <past-p.> U داده شده
aufgetreten <past-p.> U روی داده
Datenbank {f} U پایگاه داده ها
Datenbank {f} U بانک داده ها
Datei {f} U مجموعه داده ها
Gegeben U داده شده
gequält <adj.> U عذاب داده
gemartert <adj.> U عذاب داده
übergeben <adj.> <past-p.> U داده شده
Datennetz {n} U شبکه داده ها
bewilligt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
vergeben <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
übertragen <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
zugestimmt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
übertragen <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
freigegeben <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
bewährt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
vergeben <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
gebilligt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
bestätigt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
berechtigt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
befugt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
legitimiert <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
aufgetragen <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
autorisiert <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
gestattet <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
erlaubt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
erprobt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
zugeeignet <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
zugeeignet <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
zugewiesen <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
befürwortet <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
zugeordnet <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
anerkannt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
zugeteilt <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
zugeteilt <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
genehmigt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
Computerdatei {f} U داده [رایانه شناسی]
File {n} U داده [رایانه شناسی]
Datei {f} U داده [رایانه شناسی]
Datenverarbeitung {f} U پردازش داده ها [کامپیوتر]
zugeordnet <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
Computer {m} U ماشین داده پرداز
zugelassen <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
zugewiesen <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
Datenhunger {m} U میل شدید به داده ها
zweckgebunden <adj.> U اختصاص داده شده
bereitgestellt <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
bereitgestellt <past-p.> U اختصاص داده شده
aufgetragen <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
eingesetzt <adj.> <past-p.> U قرار داده شده
Chaussee {f} U شاهراه توسع داده شده
Geräucherte [s] {n} U گوشت دود داده شده
Größe {f} der Grundgesamtheit [N] U تعداد کل داده های آماری
Information {f} [über Jemanden oder etwas] U داده ها [در باره کسی یا چیزی]
Angabe {f} [über Jemanden oder etwas] U داده ها [در باره کسی یا چیزی]
Faktum {n} [über Jemanden oder etwas] U داده ها [در باره کسی یا چیزی]
Umstand {m} [über Jemanden oder etwas] U داده ها [در باره کسی یا چیزی]
Eingabe {f} U اطلاعات داده شده [به رایانه]
Eingabe [Ausgabe] -Datei {f} U داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Baum {m} U لیست پوشه ها و داده ها [علوم کامپیوتر]
Erfassung {f} U ورودی داده به سیستم [رایانه شناسی]
Logdateischreibung {f} U ورودی داده به سیستم [رایانه شناسی]
Protokollierung {f} U ورودی داده به سیستم [رایانه شناسی]
Da kann etwas nicht stimmen. U باید اشتباهی روی داده باشد.
Ein- [Ausgabe] -Datei {f} U داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
E [A] -Datei {f} U داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Altdaten {pl} U داده های قدیمی [رایانه شناسی]
Kündigungsfrist {f} U کمترین مدت آگاهی داده شود
allen Berichten zufolge [nach allem, was man so hört] U طبق گزارشهای [اطلاعات] داده شده
Kündigungsdauer {f} U کمترین مدت آگاهی داده شود
kalt geräucherter Lachs {m} U ماهی آزاد دود داده سرد
geräucherter Schinken {m} U ران خوک دود داده شده
verzockt <adj.> U بوسیله قمار از دست داده [اصطلاح روزمره]
belastbar [Argumente, Daten, Zahlen] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
fundiert [Argumente, Daten, Zahlen] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
solide [Argumente, Daten, Zahlen] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
alter Datenbestand {m} U موجودی داده های قدیمی [رایانه شناسی]
Ein unüberschaubarer Personenkreis hat Zugriff auf die Daten. U گروه بیحسابی از افراد دسترسی به داده ها دارد.
Man verspricht uns höhere Löhne. U به ما دستمزدهای بالاتر وعده داده شده است.
Ein- [Ausgabe] -Befehl {m} U دستور داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
E [A] -Baugruppe {f} U واحد داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Ein- [Ausgabe] -Baugruppe {f} U واحد داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Eingabe [Ausgabe] -Baugruppe {f} U واحد داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
E [A] -Anforderung {f} U درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Eingabe [Ausgabe] -Befehl {m} U دستور داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Ein- [Ausgabe] -Anforderung {f} U درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Meldefall {m} U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
meldepflichtiger Vorfall U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
Eingabe [Ausgabe] -Anforderung {f} U درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
E [A] -Vorrichtung {f} U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
E [A] -Gerät {n} U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Ein- [Ausgabe] -Vorrichtung {f} U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Ein- [Ausgabe] -Gerät {n} U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Eingabe [Ausgabe] -Vorrichtung {f} U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Eingabe [Ausgabe] -Gerät {n} U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
E [A] -Befehl {m} U دستور داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Die Firma hat uns für dieses Jahr [heuer] einen Bonus zugesagt. U امسال این شرکت به ما یک پاداش وعده داده است.
Ich soll es ihm persönlich geben. U به من دستور داده شده این را به او [مرد] شخصا بدهم.
nicht ausleihbare [entlehnbare] Medien U اجناسی که قرض داده نمی شوند [بیشتر در کتابخانه]
Die Mehrwertsteuer ist gesondert auszuweisen. U مالیات بر ارزش افزوده باید جداگانه نشان داده شود.
Die Truppen wurden auf beiden Seiten des Flusses aufgestellt. U نیروهای نظامی را در طول دو طرف رودخانه ترتیب داده بودند.
Wiedersehen macht Freude. U حتما [آن چیز را] به من برگردانید. [چیزی که به کسی قرض داده می شود.]
Charakterstück {n} U اثر نمایشی [که در آن به شخصیت بازیگران اهمیت زیادی داده می شود]
Flugball {m} U توپی که پیش از برخورد به زمین برگشت داده شود [تنیس]
Diese Methode hat sich als effektiv erwiesen, könnte aber dennoch verbessert werden. U این روش ثابت شده که موثر باشد، در عین حال می توان به آن بهبودی داده شود.
Anschluss {m} U دریچه ای [مدار و اتصالی] که امکان ارسال و دریافت داده را میدهد [نرم افزار] [رایانه شناسی]
Port {m} U دریچه ای [مدار و اتصالی] که امکان ارسال و دریافت داده را میدهد [نرم افزار] [رایانه شناسی]
Unsere bisherigen Untersuchungen haben ergeben, dass technisches Versagen auszuschließen ist. U بازرسی های در حال حاضر ما نتیجه داده اند که نقص فنی را می توان حذف کرد.
Wer das Gelände unbefugt betritt, muss mit einer polizeilichen Anzeige rechnen. U هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
Wie heisst das Netz? U اسم شبکه رایانه [برای وصل به شبکه نشان داده میشود] چه است؟
Er hat schon längst seine Dienstzeit in der Firma abgemacht. U او [مرد] مدت زیادی است که خدمت خود را در کارخانه کاملا انجام داده است.
übergeben <adj.> <past-p.> U سپرده شده [داده شده]
zugestellt [ausgeliefert] <adj.> <past-p.> U سپرده شده [داده شده]
Recent search history Forum search
3was bedeutet Präteritum in Farsi?
1besser werden
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com